دخترگل من و بابایی

سلام با تاخیر

1393/11/22 14:36
نویسنده : بهناز
302 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان و دخمل گلی خودم

مامانی خیلی وقته نیومدم وبلاگتو آپ کنم و بابتش ازت معذرت میخوامزیبا ..دوست دارم همش به کارای تو برسم خب چیکار کنم..ماشالله شما اینقدر دخمل خوبی هستی که مامانی راحت به کاراش میرسه ..البته بعضی روزا بی خواب میشی و همش تو بغل منی ولی زمانایی که میخوابی مامانی به همه کارا میرسه ..

ماشالله دیگه داری خانوم میشی عزیزدلم ..بزرگ شدی دخترم و من از دیدنت هر روز لذت میبرم و خداروشکر میکنم..28 به امید خدا سه ماهت تموم میشه ..دیگه من و بابایی رو کاملا میشناسی و بهمون لبخندای خوشگل میزنی وقتی از بغلت رد میشیم با چشمات دنبالمون میکنی و وقتی خودت تنهایی از خودت صدا در میاری و با خودت حرف میزنی ...بعضی وقتا هم که ما باهات حرف میزنیم ذوق میکنی و جواب میدی ..صداهای جالبی در میاری گل مامان .......اینقده ذوق میکنم که نگو ..روزی هزار بار خدارو واسه داشتنت شکر میکنم و ازش میخوام ناشکری هامونو ببخشه و خودش محافظ تو باشه 

آهان راستی واکسن دوماهگیتو هم زدی و انشالله 28 اسفند باید واسه 4 ماهگی بریم واکسن بزنی..من اینقدر اونروز اذیت شدم که اگر از آقای آمپول زن خجالت نمیکشیدم میزدم زیر گریه ..مادر بودن سخته ..وقتی نمیتونی و طاقت نداری ببینی حتی واسه سلامتی بچه ات بهش آمپول میزنن تازه قدر مادرت رو میدونی ..روز واکسنت چون هپاتیت ب هم بود خیلی گریه کردی و اذیت شدی عزیزم ولی خب تا شب خوب شدی خداروشکر 

فعلا همینا یادم بودددد دوباره میام واست مینویسم عزیزمامان ..میبوسمت دخترمبوسمحبت

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)